تجربه ی من

از "شهاب مقربین"

صبر کن این هنوز اول کار شاعری ست شعری خواهم نوشت که شاعران تاریخ  به آن غبطه خواهند خورد   هزار کلمه جمله‌ی آن‌ها تکرار نام تو ... ...
11 ارديبهشت 1392

از "رضا چایچی"

چراغ را خاموش کن سر تا پا ایستاده ام به آغوشم بیا بی ماه شب کامل نمی شود. رضا چایچی ...
10 ارديبهشت 1392

از "سید علی صالحی"

    من برای او که خواست                                اما نتوانست ،                                             دعا می کنم .     سید علی صالحی ...
10 ارديبهشت 1392

از "لیلا کردبچه"

حسودم، به انگشت‌هایت وقتی موهایت را مرتب می‌کنند حسودم ، به چشم‌هایت وقتی تو را در آینه می‌بینند و حسودم، به زنی که رد شدن از لنزهای رنگی‌اش رنگ پیراهنت را عوض می‌کند   چه‌کار کنم ؟ من زن روشنفکری نیستم انسانی غارنشینم ، که قلبم هنوز در سرم می‌تپد ؛ - که بادیکه پنجره‌های خانه‌ام را به هم می‌کوبد ، روزی اگر موهای دیگری را پریشان کرده باشد چه ؟ و بارانی که باریده و نباریده تورا یادم می‌آورد ، روزی اگر دیگری را یادت بیاورد چه ؟ حسودم...   قسمتی از شعری از "لیلا کردبچه" ...
10 ارديبهشت 1392

غصه نخوریم از "شمس لنگرودی"

  کاش غم و غصه هم قیمت داشت  مجّانی است  همه می‌خورند.   کاش روی دهان‌مان  کنتوری نصب می‌شد  و جریمۀ غصه‌ها را  به حساب آنان می‌ریختیم.  غصه نخوریم مردم  سیاستمدارها هم روزی بزرگ می‌شوند  به مدرسه می‌روند  و دنیا  مثل گل مصنوعی قشنگ می‌شود  هر چیز مجانی که ارزش خوردن ندارد.  شمس لنگرودی ...
9 ارديبهشت 1392

از "ولادیمیر مایاکوفسکی"

... وای   که ‌چه‌قدر   کار ِ نکرده مانده‌است   اما   باید ابتدا   زندگی را تغییر داد!   ولادیمیر مایاکوفسکی/ حمیدرضا آتش‌برآب ...
8 ارديبهشت 1392

دخترم از "شمس لنگرودی"

مگو كه فاصله ها بس غريب است دخترم می بينم تو را با چتر گلی رنگت كه به كوچه قدم می گذاری برف می بارد برشانه كوچكت می نشيند در قلبم آب می شود.   نت هائی برای بلبل چوبی/ شمس لنگرودی ...
4 ارديبهشت 1392

از " محمدرضا شفیعی کدکنی"

 اي کاش ... اي کاش آدمي وطـــــنش را مثل بنفشه‌ها             در جعبه‌هاي خــاک يک‌روز مي‌توانست             همراه خويشتن ببرد                              هرکجا که خواست              در روشنــــاي باران                              در آفتــــــــاب پاک .      محمدرضا شفیعی کدکنی ...
3 ارديبهشت 1392

از "مایاکوفسکی"

... به زبان ما،   قافیه – یک بشکه است؛   بشکۀ دینامیت   خط – فتیله ای. خط می سوزد   می سوزد و دود می شود تا آخر،   خط منفجر می شود،   و شهر   در آسمان شعر   پر می کشد.   ...   از شعر بلند "گفتگو با مامور مالیات" (1926) /"مایاکوفسکی دیگر"/ترجمه شهاب آتشکار ...
2 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تجربه ی من می باشد